،گاهی چیزی که فکر می‌کنی می‌بینی

.دقیقا همون چیزیـه که دیدی

...متوجهـم که می‌خوای پدرت رو نجات بدی

 

!مامان، خواهش می‌کنم

 

.از هر چی این کارو کرده، متنفرم

...کلی"، اگه واقعا ازش متنفری"

.بهتره باهامون بیای

...باید اون کتاب رو ترجمه کنیم

و اون وردی رو پیدا کنیم
...که می‌تونه تمام این مزخرفات رو

.به حالت اول برگردونه

.اوه، آره، سلام

.سالها پیش اومدم اونجا

...ما درمورد

.یه کتاب خاص حرف زدیم

می‌تونم یه نگاهی بهش بندازم؟

تو پشت تمام این ماجراها هستی؟

 

.تقدیــم می‌کنــد iMovie-DL تیــــم ترجمـــه‌ی
.:. WwW.iMovie-DL.Com .:.

.:. ترجمـــــه و زیـــرنـــویـس .:.
© Elka © فرشــــاد © Rain Angel © پری ســــا

 

اَش" اینجا بود، مگه نه؟"

 

.برو به جهنم

.بعدش حرف می‌زنیم

.فکر کنم اینجا حرف می‌زنیم

 

اَش" اینجا بوده؟"

 

کتاب پیشش بود؟

.اوه، همش سوال، همش سوال

نمیشه یکم آرامش داشته باشیم؟

 

!بس کن جنده‌ی رو اعصاب

!برو گمشو

 

.جوابم رو بده

.تمام وقتت صرف پیدا کردن کتاب شده

...تو چیزی یاد نگرفتی

 

یاد گرفتم که می‌تونی همیشه
.بعضی چیزها رو دردناک تر کنی

 

دوسِش داری؟

.نه، خواهش می‌کنم

!نه، نه، نه، نه

!نه، نه

 

!نه

 

...خیلی خب، اونی که مدیر اینجاست

.آدم عجیب غریبیـه

،پس، تماس چشمی نداشته باشید
.باهاش حرف هم نزنید

."کتاب رو بده بهم، "پابلو

 

مطمئنی می‌تونه اونو بخونه؟

...آره، گفته می‌تونه

.اما می‌دونی، مال سالها پیشه

،اولین باری که اومدم اینجا

.دنبال یه کلاهخود اصل "وایکینگ" می‌گشتم

می‌خواستم با یه دختر عجیب غریب
....سکس کنم

همونی که می‌خواست
.نقش وایکینگ براش بازی کنم

.نمی‌خوام اینو بشنوم

،بگذریم، درمورد کتاب به این مرده گفتم

.و رید به خودش

،گفت می‌تونه ترجمه‌ش کنه
.مشکلی وجود نداره

خوشحالم که می‌خوایم
،شیطان رو برگردونیم به اونجایی که ازش اومده

،مطمئنا اینطوریه
...اما این یکم ناراحتم می‌کنه

.که الان داریم تیم رو منحل می‌کنیم

هی، داشتم دنبال یه اسم مستعار
...برای خودمون می‌گشتم

."شکارچی ارواح"

.این خیلی اسم داغونیه

...آره رفیق، باید بهت بگم

،این داغون ترین چیزیه که تا به حال شنیدم

.اما ببین، مهم نیست

.ذاتاً، من یه گرگ تنهام

.یه گرگ مجرد -
!دقیقا -

این موضوع اصلا قدیمی نمیشه؟

تنها بودن؟

کسی نباشه کمکت کنه؟

.نه، البته که نه

خیلی خب، ببین اگه من این کارو
،به قدر کافی سریع انجام بدم

احتمالا وقت داریم
.اسنک اسپانیایی بگیریم

،"و ببین، این موضوع نژادپرستی نیست، "پابلو

.فقط یه دسر عالیـه

.باشه

می‌دونی که من مکزیکی نیستم، درسته؟

.دقیقا منظورم همین بود

،محکم بشینید
.مراقب چرخهای ماشین باشید

.جیک ثانیه بر می‌گردم

 

آهای؟

کسی خونه نیست؟

،یکی با یه کتاب خیلی ویژه اومده

.می‌خواد با اون دنیا رو نجات بده

 

.اینجایی

چطوری رفیق؟

.خوشحالم دوباره می‌بینمت

،متاسفم

...فقط داشتم ترتیبِ یه سری

مسائل قانونی رو میدادم
...که دست من نیست

می‌تونم کمکتون کنم قربان؟

.ترجیح میدم از اون کمک بگیرم

.آقای "هاوکینز" بابت همکاریتون ممنونم

.باهاتون تماس می‌گیرم

 

.اوه، آره

 

."هی، منم "فیشر -
."فیشـر" -

می‌خوام اون نقاشی رو برام بفرستی

.همونی که مال قتل‌های پارک تریلره

...اون

.خب "بویل" نباید بدونه که من خواستم

.اون می‌کشتت

"اوه خدای من، "لی
.خواهشا فقط به یه دختر کمک کن

.بدجوری بهم مدیون میشی

.ممنونم. برات یه آبجو می‌خرم

 

.زود باش

.لی" زود باش، زود باش"

.زود باش

 

.واقعیه

اینطور فکر می‌کنی؟

.تمام کار من
.تمام مطالعات من

...این کتاب

.ثابت می‌کنه که زندگی من معنا داره

 

.خیلی خب، عالیـه

می‌تونی ورد خنثی کردن
رو پیدا کنی؟

.ممکنه یه جایی نزدیک آخرش باشه

می‌تونم بازش کنم؟

.واسه همین اینجاییم، رفیق

 

یجورایی شبیه یه چهره‌ست، نه؟

اصلا می‌دونی چرا؟

.چون با پوست انسان جلد شده

.درسته -
.آره -

 

هی، حالت چطوره؟

 

.کاملا بد

...اوه اما فکر کنم یه روزنه‌ی امیدی

.پیدا کردم

.اون تویی

تو مثل اون برادر کوچیکی هستی
.که هیچ وقت نداشتم

برادر؟

جدی؟

.نه

 

.نه، در این حد بهت اعتماد دارم

...آره، حتما، اعتماد عالیـه

اما می‌دونی، شاید من پسر بدی باشم

که نشه بهش اعتماد کرد، درسته؟

 

اون... اون کیـه؟

 

.آره، اون زن یه اسلحه از ماشینش بیرون آورد

 

...اصلا دنیایی هست

که همچین چیزی
ربطی به "اَش" نداشته باشه؟

 

.زیباست

خیلی خب، بیا وارد اصل مطلب بشیم
.و انجامش بدیم

نظرت چیه؟ -
.حتما -

!بشین رو زمین

.دستهات رو بذار پشت سرت
.می‌دونم کی هستی

.اوه، خانوم، فکر کنم قاطی کردی

."کاراگاه "فیشر
.از پلیس ایالت

 

گفت پلیسه؟

.اوه، لعنتی

.همین الان یه پلیس رو نفله کردم

.دفاع از خود بود

 

..."خیلی خب، پس "لایونل

در مورد این موضوع مشکلی نداری که، نه؟

.... نمی‌خوای که تلاش کل زندگیت رو

بخاطر اینکه یه پلیس بیهوش

توی مغازت هست، به خطر بندازی؟

یعنی متوجه هستی؟

.متوجهم -
جدی؟ -

.کلی" بی خیال. اون حالش خوبه"

.بیا بهش گیر ندیـم

..."پابلو"

...تو، من و آقای علامه‌ی دهر

.می‌خوایم زمین رو از شر شیطان خلاص کنیم

،کلی"، می‌تونی اینجا بمونی"
...که اگه دوستمون بیدار شد

حواست بهش باشه؟

...اوه، حتما، من می‌شینم اینجا

،با افسر پلیسی که دستهاش رو بستیم

.و دوباره به تصمیم‌های اخیر زندگیم فکر می‌کنم

.ممنونم که می‌فهمی

 

خیلی خب، اوضاعمون با
دکمه‌ی خنثی کردن چطوره؟

 

.وقتی کتابُ باز می‌کنی، این اتفاق می‌افته -
...صبر کن -

اصلا می‌دونی اینجا با چی طرفیم؟

.خب البته

...یعنی تابلوئه که می‌دونم، اما

.شاید بخوای این چیزها رو به "پابلو" بگی

،این کتاب، یه دروازه‌ای به جهنمـه

یه راهی برای احضار نیروهای شیطان
.به قلمروی زمین

.آره، دقیقا همونیه که فکر می‌کردم

.لطفا ادامه بده

...می‌دونی، توی دوران باستان

..."یه گروهی بودن به اسم "ارتش تاریکی

.نه پلید بودن و نه کاملا انسان بودن

اونا این کتاب رو درست کردن

.بعنوان یه سلاح علیه انسانیت

این صفحات از پوست بدن
...انسان‌های لعنت شده درست شده

..."که "ارتش تاریکی

.متن‌هاشون رو با خون اونها نوشتن

متن‌هایی که دارای قدرتی بودن
...که دروازه‌هایی رو بسازن

...که دنیای ما رو به دنیای پلیـد متصل می‌کنه

.جایی که شیطان در اون اقامت داره

...ارتش تاریکی" از این کتاب استفاده می‌کنه"

.تا بتونه به نژاد انسان حکومت کنه

پس کتاب سرچشمه‌ی شیطانه؟

.نه، نه

.نه، منبعش نیست

.بیشتر یه گذرگاهه

...خود کتاب، بی‌ضرره

...مگر اینکه توسط یه آدم خیلی پلید استفاده شه

.یا یه آدم خیلی احمق

،خب، خب
...بیا بگیم یه آدم خونسـرد

،اشتباها چیزی از روی کتاب خونده

،و چیزی رو از اونجا احضار کرده

،و حالا می‌خواد اونو برگردونه

بدون هیچ ضرر و خطایی؟

...یه چیزی هست

.درمورد خنثی کردن

...ببخشید

 

...کشف کردنش سخته، اما

...ابطال"

".در نژاد اصل انسانی‌ قرار گرفته

...نه، "درونش

".در وجود یک نژاد اصل انسانی‌ست

.ابطال

پس خنثی کردن در وجود منه؟

 

.شاید -
شاید؟ -

...خب من با یه زبون مرده و

.باستانی سر و کار دارم

فقط داری زر زر می‌کنی و هیچ اتفاقی
.نمیوفته

.ای کاش می‌شد جوابمون رو احضار کنیم

 

..."یه دقیقه وایسا، "پابلو

.ای انیشتن قهوه‌ای، خودشه

ما یه چیزی از کتاب احضار می‌کنیم

.تا بهمون بگه چطور خنثی‌ـش کنیم

...اوه، نه، این چیزی نبود که گفتم

لایونل"، ضعیف‌ترین موجود پلید کتاب رو"
.پیــــدا کن

 

این دیگه چه کوفتیـه؟

،این دستبندها رو از دستم دربیارین
!همیـن الان

 

.متاسفم، نمیشه

.من یه پلیس لعنتی‌ام

 

.باشه، اسلحه رو بذار زمین

.نمی‌فهمی توی چه دردسری افتادی

.برام مهم نیست

...مهم میشه، نمی‌خوای توی این موضوع طرف آدمِ

.اشتباهی رو بگیری

...هر اتفاقی داره اینجا می‌افته

.همین الانشم توی طرف نادرستش قرار گرفتم

.پس راه برگشتی نیست

...اون یارویی که باهاشی

...دلایلی دارم مبنی بر اینکه

.پشت یه سری اتفاقات بد قرار داره

.اشتباه می‌کنی

واقعا؟

اشتباه می‌کنم؟

...پس از خودت بپرس که

واقعا در موردش چی می‌دونی؟

 

چرا داری این کار رو انجام میدی؟

.دارم برای احضار یه فضای مناسب درست می‌کنم

.یه راه ارتباط بین دنیای ما و دنیای اونا

.لطفا عود رو رد کن بیاد

!آه

 

!حواست به دایره باشه

 

.خیلی خب

 

.رفقا این خیلی بده

.نه، نه کاملا امنـه

...فقط دایره رو از بین نبرید

.تا اینطوری شیطان محصور باشه

...اما خوندن از اون کتاب

باعث شده تا تمام این بدبختی‌ها
...به وجود بیاد، پس

.آره، درسته

اما خوندن دوباره باعث نمیشه وضعیت از این
.بدتر بشه

.یه جوری مثل ریختن رنگ روی یه نقاشیه

.مشکلی پیش نمیاد چونکه از قبل رنگ داشته

.این کاملا غلطـه

.ببین، شنیدی که این یارو چی گفت

...اگه شیطان داخل دایره بمونه

.خطری پیش نمیاد

.خیلی خب

هی، میشه بهش بگی که نباید این کار رو
انجام بدیم؟

...کل زندگیم منتظر این بودم که

.با دنیای تاریکی صحبتی داشته باشم

می‌بینی؟
.خوشش میاد

ببین "پابلو"، فقط می‌خوایم یه شیطان
.کوچولو موچولو احضار کنیم

.مثل یه موش کوچولو

...بذار بگیم "کلی" بیاد

.تا بتونیم رای گیری کنیم

...گوش کن، هر سری که با شیطان روبرو شدم

.موقعیتش نسبت به من برتری داشتـه

...حالا دقیقا می‌دونیم کجاست

.و منم آماده‌ام

.اینجا ما تصمیم می‌گیریم که چه اتفاقی بیوفتـه

."بیخیال "پابلو

می‌خوای "شکارچی ارواح" باشی یا نه؟

 

.خیلی خب -
.خیلی خب -

.من هستم -
.پس هستی -

.آره

لاینل"، یه شیطون اسکل پیدا کردی یا نـه؟"

خب، راستش چیزی پیدا نکردم که دقیقا
...گفته باشه اسکلـه

."اما یه شیطون فرعی هست به اسم "الیگوس

...دارای علم چیزهای مخفیـه

.شیطان درون ذهن

.خب، عالیـه
.به نظر احمق و بی عرضه میاد

...نوشته افرادی که از نظر روحی و

.احساسی ضعیف هستن رو شکار می‌کنـه

خب، می‌تونـه هر وقت سرش خلوت
.بود این کار رو انجام بده

.خیلی خب، بیارش بیرون یه صحبتی باهاش کنیم

 

"...آبیگور، خاندار"

 

...گوش کن، هر جایی که دوستت میره

.یه سری آدم کُشته میشن

.بهت گفتم با من حرف نزن

.حالا خفه کار کن

...اگه به خاطر اون نبود تو یه

کتابفروشی عجیب غریب خلاف می‌کردی؟

.اگه اون نبود من الان مُرده بودم

فهمیدی؟ اصلا می‌دونی اینجا با چی طرفیم؟

!مردم به یه سری هیولا تبدیل میشن

.می‌دونم

.‏‏10سال میشد که با یه نفر همکار بودم

.چند روز پیش، یه گلوله زدم تو مغزش

 

...همین اتفاق واسه

یه نفر که بهم نزدیک بود رخ داد، باشه؟

اما شخصی که سعی داری این اتفاقات رو
...بهش بچسبونی

می‌تونست منو ترک کنه تا با همون شخص
...بمیرم

.اما این کار رو نکرد

گوش کن، اگه شماها دارید با این موجودات
...می‌جنگید

.پس با هم تو یه تیمـیم

 

!وای

 

اون بیرون چه خبر شده؟

.اصلا نمی‌دونم

!فکر می‌کردم می‌خوان این قضیه رو حل کنن

.اصلا اینطور به نظر نمی‌رسه

!وای

 

این طبیعیـه؟

!نمی‌دونم والا

 

!اوه لعنتی

 

!لعنتی

!گمشو

 

!اوه

!اوه

 

!ببین

...می‌تونم به دوستات کمک کنم

!اما اینطوری که دستم رو بستی نمیشـه

!بذار برم

!نمی‌تونم

.قول میدم که بهشون آسیبی نمی‌رسونم

.تو دردسر افتادن، خواهش می‌کنم

 

!الیگوس" خارج شو"

!یا خدا

 

!لعنتی

 

.خدای من

!اون دایره رو خراب نکن

.هر کاری می‌کنی اون دایره رو خراب نکن

چرا منو احضار کردی "اشلی"؟

...خیلی خب، اول اینکه

...اصلا شبیه عکست نیستی

.پس بهتره آپدیتـش کنـی

 

...دوم اینکه

...باید هر چیزی که احضار کردم رو بگیرم

.و برش گردونم به جایی که بوده

حالا چطوری این کار رو انجام بدم؟

.منو آزاد کن تا بهت بگم

.آره

.جالب بود کونی

.یه سری اطلاعات بده که بتونم استفاده کنم

!سریع بمیر

.این تنها نصیحت منـه

...خیلی خب، این واقعا فکر بدی بود

."احضار کردن این یارو رو می‌گم، "پابلو

.خیلی خب

.همین الان صحبت کن، آخرین فرصتـه

 

...هی "لاینل"، این کسخل وقت تلف کن رو

.بفرست همونجایی که ازش اومده

.اوه

 

!هیچکس تکون نمی‌خوره

اون دیگه چه کوفتیـه؟

...بیخیال خانم، روزم رو با این چرندیات

.‏2بار خراب کردی

!تفنگت رو بیار پایین وگرنه بهت شلیک می‌کنم

خب همونطور که می‌بینی اینجا یه مقدار
.سرمون شلوغـه

!حالا

 

.نه

 

!اوه لعنتی

 

!لاینل"، برش گردون"

!نه

 

!هی کله تخم مرغی

 

!لعنتی این دیگه چی بود

 

.کلی"، بیا اینجا"

!همون پایین بمون

!وای

چه خبر شده؟

اون دیگه چیه؟

.اش" یه شیطان احضار کرده"

چیکار کرده؟

 

!"هیا"

!لاینل" بجنب" -
.دارم سعیم رو می‌کنم -

 

!"اش"

 

!نه

 

!لعنتی -
!باید یه کاری کنیم -

!باید کتاب رو برداریم

!فایده‌ای نداره

!هیچکس نمی‌تونه از روش بخونه

 

صبر کن، چیکار داری می‌کنی؟

 

.کمک می‌کنم -
چی؟ -

 

."عجب شلیکی پسر "تگزاسی- مکزیکی

."قابلت رو نداشت "هفـه

 

.زمان بشریت دیگه به آخر رسیده

!برگرد به جهنم بابا

 

.اوه

 

.بدجوری داشت مغزمون رو می‌مکید

شماها خوبید؟

 

.آره خوبم

.آره، فکر کنم

.خیلی خب، کتاب رو بردارید و برید سمت ماشین

 

شاید حالا به جای اینکه تفنگت رو سمتم
...بگیری

اجازه بدی خودم رو بهت معرفی کنم؟

 

.خیلی خب، داستان من اینه

 

.بیخیال بابا

چی؟

 

خب، اون یارو شیطونـه درست و منصفانه
.نمی‌جنگید

.انگار که داخل سرم بود

با پلیسـه چیکار کردی؟

صبر کن، کُشتیش؟

.نه، خدایا، دستش رو بستم به میز

.رفیقم "وودی" رو حین این کار از دست دادم

...اما هی، اگه می‌خوای دوباره آزادش کنی

.برو راحت باش

بهم دروغ گفت، باشه؟

.گفتش که کمک می‌کنـه

خب پس امروز شما 2 نفر یه درس مهم
.یاد گرفتید

.پلیس‌ها کمک نمی‌کنن

.باید قبل از اینکه بازم پلیس بیاد بریم

 

...صادقانه بگم، فکر نکنم الان

وقت این باشه که سر به سرم بذاری و
.چرندیات تحویلم بدی

به هر حال چرا اونو احضار کردی؟

به خاطر اینکه بفهمیم چطوری بقیه رو
.بفرستیم همونجایی که بودن

.کلی" یه مقدار حواست اینجا با ما باشه"

.البته ما هم اون داخل تو بد وضعی بودیم

...تنها چیز مفیدی که اونجا یاد گرفتم این بود که

جواب سوالات شاید "داخل من" باشه؟

این چه معنی‌ای میده؟

برای پیدا کردن جواب به خودت مراجعه کن؟

.البته

.حالا که تمام سر نخ‌ها رو بهت دادم واضحه

.گفتنش از انجام دادنش راحت‌تره

فکر کنم یه نفرو می‌شناسم که می‌تونـه
.کمکمون کنه

.عموم، اون یه "بروخو" هستش

.جادوگر و حکیم قبیله

صبر کن، یعنی با یه جادوگر و حکیم قبیله
نسبت داری؟

.یه جورایی آره

.اما خیلی وقته که باهاش حرف نزدم

.فکر نکنم "بروخو" از دیدنم خوشحال بشه

.واسش چندتا قوطی آبجوی بزرگ می‌برم

.بوم، مشکل حل شد

پابلو"، بیخیال بابا، این قضیه از مسایل مربوط"
.به عموت خیلی بزرگ‌تره

 

.خیلی خب -
.باشه، مسیر رو نشون بده -

.باید سریع حرکت کنیم

کنیم"؟"

.فکر می‌کردم تو یه گرگ تنهایی

 

.دیگه نه

.اگه این گروه نبود من الان زنده نبودم

.فکر کنم باید یه مدت با هم باشیم

.پابلو"، آهنگ"

 

.لعنتی

 

.:. ترجمـــــه و زیـــرنـــویـس .:.
© Elka © فرشــــاد © Rain Angel © پری ســــا

 

farshad_elka@yahoo.com